سوال امنیتی
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.
جمعه 1403/01/31
س, 1396/01/29 - 19:30
جانباز 70 درصد شیمیایی در گفتگو با کوله بار:

علی رغم حضور 4 ساله ام در جبهه؛دلم را در سنگرها جا گذاشته ام

ایـــن جانباز   می گوید: 4 سال افتخار حضور در جبهه را تجربه کردم و از این بابت خیلی خوشحالم و هنوز هم حس می کنم که دلم را در جبهه ها جا گذاشته ام.

 بهروز عباسی جانباز 70 درصد شیمیایی در گفتگو با خبرنگار کوله بار با اشاره به اینکه 41 سال سن دارد و در تهران زندگی می کند، اظهار داشت: سال1380 به سفارش پزشکان، شمال کشور را به خاطر آب و هوای مناسبش برای زندگی انتخاب کردم چرا که آب و هوای شمال کشور به دلیل رطوبتش، برای ما جانبازان شیمیایی مناسب تر است اما سختی رفت و آمد به تهران برای معاینات پزکشی باعث شد که شمال تهران را برای زندگی انتخاب کنم.

 

وی در ادامه با اشاره به خاطرات دوران دفاع مقدس و اعزامش به جبهه های گفت:سال 62 نوجوان 16 ساله بودم که علاقه زیادی داشتم که به جبهه ها اعزام شوم اما پدر و مادرم مخالفت می کردند اما با اصرار زیاد، متقاعدشان کردم که قبول کنند تا به جبهه بروم.

 

عباسی افزود: آن روزها درشهرستان جیرفت کرمان در روستایی به نام "مراد آباد" زندگی می کردم که از طریق بسیج داوطلبانه به جبهه اعزام شدم. در جبهه در واحد اطلاعات و عملیات بودم که وظیفه مان کارشناسی و دیده بانی منطقه قبل از هر عملیات بود.

 

این جانباز شیمیایی با اشاره به نحوه مجروحیتش در جبهه، خاطرنشان کرد:زمستان سال 1362 بود که در عملیات خیبر در جزیره مجنون برای اولین بار شیمیایی شدم؛آماده بودیم تا به خط مقدم اعزام شویم. هواپیماهای عراقی آمدند و مقرمان را بمباران کردند. به یاد می آورم که در آن زمان من ماسک نداشتم و از محل بمباران شده فاصله گرفتم که ناگهان حالت تهوع گرفتم؛ بالافاصله مرا به اوزژانس اهواز بردند و مدتی بعد به تهران منتقل شدنم. عوارض شیمیایی به صورت سوزش از ناحیه چشم و پوست بروز کرد.خارش بدنم شروع شد و تاول هایی در سطح بدنم ظاهر می شدند.

 

وی ادامه داد: در بیمارستان لبافی نژاد بستری بودم و خانواده ام تا زمانی که مرخص شوم، از مجروحیتم خبرنداشتند و بنده خودم تصمیم گرفتم که چیزی به خانواده ام نگویم، تا نگران نباشند.وقتی به کرمان برگشتم آثار تاول در صورتش باقی مانده بود و دو ماه را درتختخواب گذراند تا اینکه حالم بهبود یافت و دوباره تصمیم گرفتم که به جبهه برگردم.

 

عباسی گریزی به عملیات والفجر8 زد و افزود: دشمن مقرمان را در فاو بمباران شیمیایی کرد. دوباره تاول بدنم شروع شد. به تهران (بیمارستان امام خمینی) منتقل شدم.مدت یک ماه در آنجا تحت مراقبت بودم. این بار خانواده ام زود پی بردند و می خواستند به عیادتم بیایند اما من راضی نشدم وبه همان ارتباط تلفنی با آنها کفایت کردم.

 

این جانباز شیمیایی خاطر ابراز داشت: بعد از بهبودی نسبی به محل زندگی ام در کرمان بازگشتم اما دو ماه بعد دوباره تصمیم گرفتم رهسپار جبهه شوم؛دلم را در سنگرها جا گذاشته بوم و علی رغم مخالفت اعضای خانواده،این بار هم به جبهه رفتم و درمنطقه عملیاتی کربلای 10در سال65 از ناحیه کتف مصدوم شدم و این بار برای درمان به تبریز اعزام شدم.

 

وی ادامه داد:همچنان در واحد اطلاعات عملیات بودم که بعد از اصابت ترکش به کتفم به تبریزمنتقل شدم. در مجموع 4 سال افتخار حضور در جبهه را تجربه کردم و از این بابت خیلی خوشحالم و هنوز هم حس می کنم که دلم را در جبهه ها جا گذاشته ام.

 

عباسی گفت: سال 69 بود که خانواده ام شرایط ازدواجم را مهیا کردند، ثمره این ازدواج تا به امروز سه دختر به نام های "راحیل"، "رضوان" و "ریحانه" است.

 

وی آشکار شدن عوارض شیمیایی اش را نیمه دوم سال 77 عنوان کرد و افزود: لکه سفیدی در چشم راستم افتاد. چشمانم از درد و سوزش شرایط سختی را برایم به وجود آورده بود که مجبور به عمل شدم.لیسانس رشته حقوق هستم و برای فوق لیسانس درس می خوانم. در دانشگاه آزاد جیرفت واحد هایم را گذراندم.

 

این جانباز شیمیایی ابراز داشت: بیشتر از قطره های مخصوص چشم استفاده می کنم و گاهی حس می کنم یک جسم خارجی در چشمم فرو رفته است که این موضوع خیلی آزارم می دهد.برای ریه ام هم از قرص های مخصوص استفاده می کنم.هر روز سعی می کنم 30 دقیقه ورزش پیاده روی کنم  وهر چند برای دور ماندن از هوای آلوده بعضی از مناطق تهران کمتر به خرید می روم.

 

انتهای پیام/ک

افزودن دیدگاه جدید

درباره متن فرمت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس وب و ایمیل به صورت اتوماتیک لینک میشود .
سوال امنیتی
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.