سوال امنیتی
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.
جمعه 1403/01/10
ی, 1400/01/29 - 08:52

شهادت شهید چراغی به روایت شهید همت

ناگهان یک نفر از آن‌طرف خط گفت «حاجی جان دیگر رضا را صدا نزنید، رضا رفته موقعیت کربلا! و من فهمیدم رضا شهید شده.»

به گزارش کوله بار،به نقل از تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، رزاق «رضا» چراغی در سال 1336 در شهرستان ساوه دیده به جهان گشود. در 6 سالگی قدم به مدرسه گذاشت و با استعداد خوبی که داشت، همواره در درس‌هایش موفق بود.

او علاوه بر تحصیل، به مطالعات و فعالیت‌های مذهبی علاقه‌مند بود و در مجالس مذهبی، با شور و اشتیاق حضور می‌یافت. پس از گذراندن دوره ابتدایی، وارد دبیرستان شد و در آن مقطع با برخی مسائل سیاسی آشنا شد.

او در شروع انقلاب اسلامی، در سال آخر دبیرستان بود و در راهپیمایی‌ها علیه رزیم منحوس پهلوی و در توزیع اعلامیه‌های امام خمینی (ره)، فعال بود. همچنین در روزهای پیروزی انقلاب، در تسخیر مراکز نظامی و دولتی رژیم، حضوری پررنگ داشت.

او پس از شروع غائله کردستان توسط ضدانقلاب، فوری به همراه جمعی از دوستان، خود را به مریوان رساند و در مبارزه با گروه‌های محارب، از هیچ کوششی دریغ نکرد.

چراغی در مدت حضورش در کردستان، مدتی مسئول جانشینی سپاه دزلی و زمانی نیز به‌عنوان مسئول محور مریوان انجام‌وظیفه کرد و خدمات درخشانی را از خود به یادگار گذاشت.

رضا چراغی که ارادت خاصی به حاج احمد متوسلیان داشت و خصوصیات اخلاقی و نظامی او را الگوی خود قرار داده بود، بعد از شکل‌گیری تیپ 27 محمد رسول‌الله (ص)، به همراه تیپ در عملیات‌های مختلف شرکت کرد.

وی از اواسط سال 1360 تا اواخر تیرماه سال 1361، فرماندهی گردان حمزه را در عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس بر عهده داشت. پس از اسارت حاج احمد متوسلیان در تیرماه سال 1361 در لبنان و قبول فرماندهی تیپ 27 توسط حاج همت، شهید چراغی در عملیات رمضان و عملیات مسلم بن عقیل در سومار، به‌عنوان قائم‌مقام لشکر خدمت کرد و از مهرماه سال 1361 برای مدت کوتاهی، معاونت سپاه 11 قدر را که فرمانده آن حاج همت بود، پذیرفت.

از آبان ماه سال 1361 تا فروردین‌ماه سال 1362 در عملیات‌های والفجر مقدماتی و والفجر یک، به‌عنوان فرمانده لشکر انجام‌وظیفه کرد.

شهادت

در عملیات والفجر یک در منطقه عمومی فکه که حاج همت فرماندهی قرارگاه ظفر را بر عهده گرفت، رضا همچنان فرمانده لشکر بود. لشکر 27 وظیفه داشت که با نیروهای ارتش ادغام  شود و ارتفاعات «پیچ انگیزه» و «جبل فوقی» را فتح کند و به سمت عمق خاک دشمن برای تصرف تأسیسات نفتی پیش برود.

گردان میثم و دیگر گردان‌ها نیز به سمت ارتفاعات 143 و پاسگاه بجیله و در امتداد آن به تأسیسات نفتی قزلبان حمله کردند که محور عملیات لشکر را تشکیل می‌داد.

یکی از همرزمان شهید چراغی می‌گوید:

«دشمن در ارتفاع 143 فکه پاتک سنگین زده بود. به هر ترتیبی بود خود را به آنجا رساندم. رضا چراغی، عباس کریمی، اکبر زجاجی و سه نفر بسیجی، مجموعاً 6 نفر، روی ارتفاع سالم مانده بودند که سخت مقاومت می‌کردند. هرچه اصرار کردم به عقب برگردند، قبول نکردند.

دشمن تصور می‌کرد که نیروهای زیادی روی ارتفاع است. عصر که دوباره به ارتفاع رفتم، دیدم عباس کریمی و دو نفر از بسیجیان، پیکر غرق به خون چراغی را با برانکارد حمل می‌کنند. شهید چراغی 11 بار در طول سال‌های دفاع مقدس مجروح شده بود و خودش گفته بود که اگر خدا بخواهد بار دوازدهم شهید می‌شوم و چنین شد.»

شهادت شهید چراغی به روایت شهید همت

شهید محمدابراهیم همت، فرمانده سپاه 11 قدر، شرح آخرین دیدارش با رضا چراغی را این‌گونه بیان کرده است:

«آن شب پیش ما ماند و دو، سه ساعتی خوابید. اذان صبح روز 25 فروردین‌ماه که بیدار شد، بعد از خواندن نماز، دیدم شلوار نظامی نویی را که در ساکش داشت، از آن درآورد و پوشید. با تعجب پرسیدم «آقا رضا هیچ‌وقت شلوار نو نمی‌پوشیدی، چی شده؟» با لب‌های خندان به من گفت «با اجازه شما می‌خواهم بروم خط مقدم. الآن اونجا بچه‌های لشکر خیلی تحت‌فشار هستند.»

در همین اثنا از طریق بی‌سیم مرکز پیام، خبر رسید که لشکر 1 مکانیزه سپاه چهارم بعثی‌ها، پاتک سختی را روی خط دفاعی ما انجام داده. رضا رفت جلو. چند ساعت بعد خبر دادند فرمانده لشکر 27 در خط مقدم دارد با خمپاره 60 کماندوهای بعثی را می‌زند.

گوشی بی‌سیم را برداشتم و شروع کردم به صدا زدن برادر چراغی. مدام می‌گفتم «رضا، رضا، همت، رضا، رضا، همت»

ناگهان یک نفر از آن‌طرف خط گفت «حاجی جان دیگر رضا را صدا نزنید، رضا رفته موقعیت کربلا! و من فهمیدم رضا شهید شده.»

حساسیت به بیت‌المال

شهید چراغی نسبت به حفظ بیت‌المال سخت حساس بود و هرگز از آن استفاده شخصی نمی‌کرد. پدرش می‌گوید «هرگاه با ماشین به منزل می‌آمد، ماشین بیت‌المال را خانه می‌گذاشت و با ماشین من به کارهای شخصی‌اش رسیدگی می‌کرد.

یک‌بار یکی به منزل ما آمد و گفت که رضا با ماشین او را به‌جایی برساند. حاضر نشد از ماشین بیت‌المال استفاده کند و با ماشین من او را به مقصد رساند.»

افزودن دیدگاه جدید

درباره متن فرمت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس وب و ایمیل به صورت اتوماتیک لینک میشود .
سوال امنیتی
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.