سوال امنیتی
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.
پنجشنبه 1403/01/30
ی, 1396/01/27 - 10:22
ویژه نامه شهید حاج داود کریمی/فرزند شهید کریمی در گفتگو با کوله بار:

پدرم می گفت که پیش فرزندان شهدا، مرا بابا صدا نزن/درد می کشید اما لبخند به لب داشت

میثم کریمی گفت:پسرعمه ام فرزند شهيد است. وقتي به خانه آنها مي رفتيم، پدر مي گفت كه پيش او، بابا صدايم نكنيد، چون ممكن است غم نداشتن پدر در دلش تازه شود.

«ميثم كريمي» فرزند ارشد حاج داوود کریمی در گفتگو با خبرنگار کوله بار با اشاره به اینکه در دوران نوجوانی، در کارگاه تراشکاری پدرش مشغول به کار بوده است، اذعان داشت:تعطيلات تابستاني، پيش پدر در كارگاه ترشكاري مي رفتم و كار مي كردم. اكثر كارگرهايش فرزند شهيد يا يتيم بودند. گاهي كه در كار، از آنها عصباني مي شدم، سرزنشم مي كرد و مي گفت: «تو هم مثل آنها كارگر هستي؛ فقط تو تابستان ها در اينجا كار مي كني و سابقه آنها از تو بيشتر است پس حق دستور دادن به آنها را نداري.»

 

وی درباره محبت پدرش نسبت به ايتام اشاره کرد و گفت:پسرعمه ام فرزند شهيد است. وقتي به خانه آنها مي رفتيم، پدر مي گفت كه پيش او، بابا صدايم نكنيد، چون ممكن است غم نداشتن پدر در دلش تازه شود. وقتي شهيد شد، پسرعمه ام مي گفت كه من دوباره يتيم شدم.

 

ميثم درباره احترام حاج داود به فرزندانش اظهار داشت: هنگامي كه مي خواست ناممان را صدا بزند، از كلمات «آقا» يا «خانم» استفاده مي كرد. وقتي من و برادرانم وارد خانه مي شديم، به احتراممان بلند مي شد و به ما دست مي داد.  دوراني كه فرمانده سپاه بود، دوست نداشت كه فقط دستور بدهد.خودش هم همراه نيروها، كار مي كرد. پدرم هرگز دوست نداشت عقايدش را به كسي تحميل كند. اگر مي فهميد عقايدش با كسي مغايرت دارد، با او قطع رابطه نمي كرد.

 

فرزند شهید کریمی در خصوص مجروحيت شيميايي حاج داودافزود:اوايل قبول نمي كرد كه بيماري اش به دليل عوارض شيميايي است؛ تا اينكه با تشخيص پزشكان به آن پي برد. غده هايي در بدن ايشان به وجود آمده بود كه بايد عمل جراحي مي شد. بعد از بازگشت از آلمان، بيماري اش مداوا نشد.  او درد زيادي مي كشيد و با اين حال دائما خدا را شكر مي كرد.

 

وی تاکید کرد: پدرم در عملیات مرصاد مجروح و راهي بيمارستان شد. تا مدتي از اين موضوع خبر نداشتيم. دوست نداشت كه نگرانش شويم.  او در طول دوران دفاع مقدس، سختي هاي زيادي كشيد اما هيچ چيز به ما نمي گفت. وقتي هم  كه قطع نخاع شده بود، طنابي به تخت بسته بود تا وقتي مهمان به عيادتش رفت، آن را بگيرد و بلند شود.وقتي دوستانش به عيادتش مي رفتند، درباره موضوعات اجتماعي و مذهبي برايشان صحبت مي كرد.  پدرم خودش را شاد و خندان نشان مي داد و مردم احساس مي كردند كه او دردي نمي كشد.

 

میثم در پایان ابراز داشت: وصف كساني مثل پدرم، كار سختي است. او زندگي اش را براي ديگران صرف كرد و توقعي از هيچ كس نداشت. انتظارش از فرزندانش اين بود كه راهش را ادامه دهيم.خيلي وقت ها احساس مي كنم كه ما فقط نسبت شناسنامه اي با او داريم.

 

انتهای پیام/ک

افزودن دیدگاه جدید

درباره متن فرمت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس وب و ایمیل به صورت اتوماتیک لینک میشود .
سوال امنیتی
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.