سوال امنیتی
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.
سه شنبه 1403/02/11
د, 1394/03/18 - 17:17
اختصاصی کوله بار/ سردار شهید رضاقائمی به روایت همسرش

شهیدی که بعد از زیارت امام رضا(ع) به شهادت رسید

همسر شهید حاج رضا قائمی می گوید: او که از چند ماه پیش به دلیل ضایعات شیمیایی جنگ، قطع نخاع شده بود و بدنش حسی نداشت، در لحظات آخر زندگی اش گویی جان دوباره گرفته بود؛ بلند شد و به سمت حرم امام رضا (ع) تعظیم کرد، نشست و لحظاتی بعد در حال ادای سلام به ثامن الائمه (ع) به شهادت رسید.

به گزارش اختصاصی خبرنگار کوله بار، اعظم نظام آبادی پس از گذشت چندین سال از شهادت حاج رضا قائمی، با یاد و خاطره همسر شهیدش زندگی می کند و می گوید:آشنایی ما به قبل از سال 1350 بر می گشت، خانواده قائمی در محله جوادیه همسایه ما بودند.رضا در سال 1351 به خواستگاری ام آمد و ما به عقد هم در آمدیم. او در بازار تهران کارمی کرد و به دبیرستان شبانه روزی می رفت. در همین ایام توسط ساواک دستگیر شد و به زندان افتاد.پس از آزادی از زندان در سال 1353 زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.

 

همسر شهید می دهد:صبح زود به محل کارش می رفت و نیمه های شب بر می گشت. عصر به مدرسه می رفت و شبها هم با دوستانش اعلامیه های امام (ره) را پخش می کرد.سال 1354 اولین فرزندمان (علی ) به دنیا آمد.بهمن سال 57 و زمان ورود امام خمینی (ره ) به ایران،‌ برای رضا و دوستان انقلابی اش سالی فراموش نشدنی و آغاز زندگی تازه ای بود.

خانم نظام آبادی ادامه می دهد:حاج رضا بعد از پیروزی انقلاب و شروع درگیری های کردستان و تشکیل سپاه و کمیته نازی آباد با همه توانش مشغول خدمت به انقلاب و کشور شد.رضا در طول جنگ اصلا در تهران حضور دائمی نداشت. هر20 روز یکبار به خانه برمی گشت.

 

همسر شهید درباره مجروحیت شیمیایی حاج رضا قائمی در عملیات های خیبر و بدر می گوید: وقتی به خانه آمد، لباس های آلوده به گازهای شیمیایی را در نایلون گذاشته بود و می خواست به پادگان خاتم الانبیا(ع) ببرد و پاکسازی کند.صورت و پشت کمرش تاول های شدیدی زده بودند. تاول هایی که وقتی آن ها را پوستش جدا می کرد،‌ تبدیل به زخم می شد.‌ بدنش مدام ‌خارش شدیدی می گرفت و مدام سرفه می کرد؛اما او بار دیگر به جبهه رفت و بار دیگر در حلبچه شیمیایی شد.

 

خانم نظام آبادی می گوید: از اواخر دوران جنگ، عوارض مصدومیت شیمیایی در تمام بدنش بروز کرد اما در سال 1373 عوارض شیمیایی شدت بیشتری گرفت و او را راهی بیمارستان کرد.

همسر شهید می افزاید: حاج رضا برخلاف نظر خانواده و پزشکان که اصرار داشتند برای درمان به خارج از کشور اعزام شود، اصلا مایل به رفتن نبود. در طول دوره سخت مجروحیتش به ادامه تحصیل در دانشگاه امام حسین (ع) تهران ادامه داد.همسرم  مدتی تحت مراقب های پزشکی و شیمی درمانی بود اما بعد از مدتی مراحل شیمی درمانی را هم قبول نکرد. او می دانست که راهی دیار باقی و مسافر جاده شهادت است.

 

همسر وفادار و صبور این سردار بی ادعای سپاه اسلام در ادامه خاطر نشان می کند:حاج رضا به زیارت مولایش ثامن الائمه، امام رضا (ع)، رفت.شهریور ما سال 1374 صمیمی ترین دوست و همرزم قدیمی اش، سید محمد صنیع خانی که مسئولیت فرماندهی ترابری سپاه را به عهده داشت به دلیل عوارض شیمیایی به شهادت رسید و این ماجرا او را بسیار متاثر کرد.

 

وی ادامه می دهد: اوایل سال 1375 هر دو دستش بی حس شد و در بیمارستان بقیه الله بستری شد.پزشکان او را تحت مراقبت ویژه قرار دادند. تمام بدنش را غده گرفته بود.آخرین غده او در نخاع کمرش بود که برایش خیلی درد آور بود. همین شد که به خواسته خودش، غده را تخلیه کردند، هر چند که خودش هم می دانست که بعد از عمل قطع نخاع خواهد شد.

همسر شهید قائمی می افزاید: شهید قائمی سه ماه قبل از شهادت، قطع نخاع شد. پزشکان از او قطع امید کرده بودند و ما حاجی را به خانه آوردیم.

 

همسر شهید شب آخر حیات او را یادآوری می کند و می گوید:حالش بد شد. از ما خواست تا تخت را به سمت قبله برگردانیم. همان موقع زیر لب داشت زمزمه هایی را می خواند. بعد از ما خواست تا تخت را به طرف مشهد مقدس بچرخانیم.حاجی که قطع نخاع شده بود و بدنش حسی نداشت، گویی جان دوباره به پاهایش برگشته و از فرزندمان عباسعلی می خواست تا پایش را ماساژ دهد.حاج رضا اما بلند شد و به سمت حرم امام رضا (ع) تعظیم کرد و لحظاتی بعد در حال ادای سلام به ثامن الائمه (ع) به شهادت رسید، مهاجر الی الله شد، در حالی که لبخند شیرینی بر لب داشت...

مختصری از زندگی سردار شهید رضا قائمی

شهيد رضا قائمي فرزند ابوالفضل در سال 1329در خانواده متدين و مذهبي درشهرستان ساوه ديده به جهان گشود.

 

رضا در سن چهار سالگي به همراه خانواده به تهران عزيمت نمود و در جنوب تهران،محله جواديه، ساكن گرديد. مدتي بعد پدرش درگذشت و در حالي كه سن و سال كمي داشت مشكلات و مسئووليتهاي خانواده چهارنفري اش را به دوش گرفت.

 

او با همان سن كم نزد دائي خود مشغول به كار شد. در دوره نوجواني با وجود همه سختي هايي كه پيش رو داشت، روزها كار مي كرد و شبها درس مي خواندند.

 

رضا ورزشكار و بسيار فعال بود. در رشته سنگ نوردي تبحر خاصي داشت، انتخابش به عنوان مربي فدراسيون كوهنوردي توانست دريچه جديدي درزندگي و آينده سراسر ايثار و مجاهدتش باز كند.

 

او در كنار سرهنگ حاتمي (از انقلابيون دوران مبارزات انقلاب اسلامي) به نهضت اسلامي تحت رهبر امام (ره) پيوست.

 

مدتي بعد در بازار تهران با شهيد اسدالله لاجوردي آشنايي يافت و در آنجا به صورت علني وارد مبارزات سياسي و مذهبي شد و اعلاميه هاي امام (ره) را به وسيله بارنامه هاي شهرستانها به تمام نقاط كشور ارسال مي نمود.

 

وي در همان زمان با شهيد حاج داود كريمي و شهيد محمدمنتظري آشنا شد و بالاخره با سفارش شهيد دكتر چمران جهت دوره هاي پارتيزاني وجنگهاي خياباني وارد مبارزات مسلحانه شد.

 

انتشار و پخش اعلاميه‌هاي امام و رساله ايشان و كتاب ولايت فقيه سپس مهمترين دغدغه‌ وي بود.او يكبار۱۲ جلد از كتاب جهاداكبر را چاپ و منتشر كرد و دوبار دستگير و مدت زيادي در زندان به سر برد.

 

در زمان ورود امام به كشور مسؤوليت حفاظت فرودگاه تهران را پذيرفت و در بهمن سال ۱۳۵۷ همراه سردار سيد محمد صنيع خاني كميته‌ انقلاب اسلامي جنوب تهران را بنيان نهاد.

 

رضا قائمي به دستور دستور امام (ره) محافظت از كليه دستگاههاي مالي تهران از جمله وزارت اقتصاد ودارائي وكاخهاي شاه وپادگانها وتحويل گرفتن سلاحها از دست مردم واسكان وتشكيل نيروهاي مردمي جهت حفاظت ازاموال بيت المال را بر عهده داشت.

 

با تشكيل كميته مركزي 13 آبان در نازي آباد اقدام به شناسائي گروهك هاي ضد انقلاب نمود و به همراه شهيد صنيع خاني مبارزات خود عليه حزب توده ومنافقين آغاز نمود.

 

در سال 1358 درحالي كه سردار گمنام اسلام شهيد داود كريمي فرماندهي سپاه تهران را بر عهده داشت، دوست و همرزم نزديكش؛ شهيد قائمي را به عنوان قائم مقام خود برگزيد.

 

در سال ۱۳۵۹ به فرمان حضرت امام خميني(ره) به غرب كشور رفت و مسؤوليت سپاه شهر قروه را پذيرفت. در اين زمان عمليات پاكسازي بين سنندج، كامياران، و قروه را آغاز كرد و توانست منطقه موچش در شرق استان كردستان را از لوث وجود ضدانقلاب پاك كند.

 

قائمي پس از اجراي اين مأموريت با ابلاغ مركزيت سپاه، عازم منطقه چهارمحال وبختياري شد. براي مدتي نيز در استان مركزي و استانهاي ساحلي خدمت نمود و به عنوان فرمانده‌ي سپاه معرفي شد.

 

او در سال ۱۳۶۴ به تهران بازگشت و حراست و حفاظت از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي را بر عهده گرفت و مجموعه‌ شهيد مطهري را بنيان نهاد.

 

در سال ۱۳۶2در عمليات خيبر مسؤول حمل تجهيزات دريايي و منظم عمليات هوانيروز و اعزام نيرو بود .

 

در اين عمليات در كنار شهيد سيدمحمد صنيع خاني مسئول حمل 3000دستگاه قايق درخفاي كامل در اروند بود و در عمليات بدر و خيبر شيمايي شد.

 

شهيد قائمي پس از بهبودي نسبي، خدمت در سپاه اسلام را با سمت معاونت جنگ در وزارت سپاه تداوم بخشيد.

 

وي در جريان عمليات والفجر۸ تأمين امكانات ستادي رزمندگان اسلام را بر عهده گرفت و بار ديگر به علت استنشاق گازهاي شيميايي مجروح شد.

 

بعد از اتمام جنگ فرماندهي ناحيه مقاومت بسيج شرق تهران را بر پذيرفت. هنگامي كه امام (ره) به ملكوت اعلي پيوست دركنار شهيد صنيع خاني جهت ساخت وساز مرقد مطهر امام(ره) مجاهدت نمود و بعد از آن به عنوان فرماندهي قرارگاه پشتيباني نيروي زميني سپاه، ساخت پادگان شهيد صفوي را شروع ويادگاري از خود بجاي گذاشت كه مورد تجليل و تقدير رهبر انقلاب نيز قرار گرفت.

 

سردار قائمي علي رغم درد و رنج مصدوميت شيميايي، فرماندهي نيروي مقاومت بسيج شرق تهران (مالك اشتر) رابعهده گرفت و با تمام توان به خدمت ادامه داد.

 

او همزمان وارد بازارتهران شد و سپاه اصناف را تشكيل دادند.

 

آن شهيد در طراحي و فرماندهي گردانهاي عاشورا و اجراي كشوري طرح واكسيناسيون فلج اطفال زحمات زيادي رامتحمل شدند.

 

سه سال بعد از پايان جنگ تحميلي اثرات مجروحيتش شيمايي به شدت بروز كرد.

 

او بارها در بيمارستان بقيه الله (عج) بستري شد و تحت مدوا قرار گرفت.

 

سردار رشيد سپاه اسلام دوري از ياران شهيدش را تاب نياورد و سرانجام در شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان 1417 قمري مصادف با سيزدهم بهمن ماه سال 1375 به فيض شهادت رسيد.

 

انتهای پیام/مصطفی قهرمانی

افزودن دیدگاه جدید

درباره متن فرمت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس وب و ایمیل به صورت اتوماتیک لینک میشود .
سوال امنیتی
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.