سوال امنیتی
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.
شنبه 1403/02/08
ش, 1394/10/26 - 21:10

دوست داشت مفقود الاثر شود و شد

همه مادرانه های «دلا راستی کیا » مادر شهید گمنام علی‌شیر بویراحمدی از دردانه شهیدش همین چند سطری است که پیش رو دارید.
کوله بار:  دلا راستی کیا با لهجه زیبا و دلنشین بویراحمدی برایمان از فرزند شهیدش روایت کرد که در تیرماه 64 و درعملیات قدس به مقام والای شهادت نائل آمده بود و 30 سال بعد پیکرش تفحص شد و به آغوش خانواده برگشت.
 
گفتم برو شیرم حلالت
 
مادرانه‌های شهید اینگونه آغاز می‌شود: جنگ که شد علی تصمیم گرفت راهی شود. آن زمان 14 سال بیشتر نداشت. ابتدا کمی مخالفت کردم اما وقتی حرف‌هایش را شنیدم دلم آرام گرفت و خودم راهی‌اش کردم. علی چند باری رفت و آمد تا اینکه بار آخر که داشت می‌رفت به رو به من کرد و گفت: مادر عملیاتی در پیش است که من باید خودم را به آن برسانم، اما این بار که بروم شهید می‌شوم. من هم گفتم: برو شیرم حلالت.
 
30 سال مهمان بی‌بی دوعالم
 
بچه‌ها را به سختی بزرگ کرده بودم و علی فرزند اولم بود. تیرماه 1364بود و عملیات قدس رفت و دیگر نیامد. حرفش درست بود. وصیتنامه‌اش را خواندم، نوشته بود دوست دارم مفقودالاثر شوم و 30 سال مفقودالاثر بود و مهمان سفره بی‌بی دو عالم حضرت زهرا(س)، اما انتظار فصل جدیدی بود که در زندگی ما آغاز شد. من و پدرش سال‌ها منتظر ماندیم. تا مدت‌ها چشم و گوشمان به اسامی اسرا بود و تشییع شهدایی که من و پدر علی، پای ثابتش شده بودیم. همیشه چشم در راه خانه داشتیم. علی خیلی مهربان بود و دلسوز، اخلاق خوبی داشت. هر وقت شهدای روستا را می‌آوردند، مراسم و مجالس آنها را سر و سامان می‌داد و خودش از مهمانان شهدا پذیرایی می‌کرد.
 
وقتی خبر شهادتش به روستا رسید، اهالی گفتند ما داغدار معرفت او شدیم. علی با شهادتش همه را داغدار کرد. بعد از شهادتش، پدرش دیگر نتوانست خوب حرف بزند. عصب تکلمش به هم ریخت. شب و روزمان تیره و تار شده بود. آرامش نداشتیم. پیش از اینکه خبر پیدا شدنش را به ما بدهند، خوابش را دیدم؛ آمد و گفت مادر گشنه‌ام. تا رفتم برایش غذا بیاورم رفت. بعد از آن بود که از معراج شهدا به ما اطلاع دادند که آزمایش دی ان‌ای که از ما گرفتند، به نتیجه رسیده و مشخص شده پیکر شهیدی که در مرودشت زرقان ممسنی دفن شده است، متعلق به علی من است. بعد از اینکه خبر پیدا شدن فرزندم را بعد از 30 سال بی‌خبری شنیدم، خدا را شکر کردم و به مزار فرزند شهیدم رفتم و دیدار‌هایمان تازه شد.
 
 
انتهای پیام/م
جوان آنلاین

افزودن دیدگاه جدید

درباره متن فرمت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس وب و ایمیل به صورت اتوماتیک لینک میشود .
سوال امنیتی
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.