سوال امنیتی
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.
جمعه 1403/02/07
س, 1396/03/02 - 11:47
یکی از رزمندگان حاضر در عملیات بیت‌المقدس:

فتح خرمشهر نقطه اوج دفاع معنوی ما بود

یکی از رزمندگان حاضر در عملیات بیت‌المقدس با بیان اینکه فتح خرمشهر نقطه اوج دفاع معنوی ما بود، گفت: در خیلی از عملیات‌ها مثل عملیات والفجر 8 که در فاو بود پیروزی بزرگ‌تری داشتیم ولی اوج معنویت عملیات بیت‌المقدس چیز دیگری بود.
به گزارش کوله بار ، همزمان با فرا رسیدن سی و پنجمین سالروز آزادسازی خرمشهر، با سردار حجت حیدری یکی از فرماندهان و پیشکسوتان دفاع مقدس استان گیلان حاضر در عملیات بیت‌المقدس حضوری فعال و پررنگ داشته است گفتگویی انجام دادیم که نظر مخاطبان را به آن جلب می‌نماییم.

 

دفاع پرس: در زمان عملیات بیت‌المقدس کجا بودید؟

 

حیدری: در زمان عملیات بیت‌المقدس به عنوان مربی آموزشی در پادگان المهدی چالوس یعنی منطقه 3 گیلان و مازندران انجام وظیفه می‌کردم. روال بر این بود که در هر عملیاتی مربیان آموزشی پس از هر دوره آموزشی به همراه نیروهای پاسدار و بسیجی به عنوان نیروی عملیاتی در کسب تجربه و بالا بردن توانایی‌های عملیاتی و آموزشی خودشان در عملیات شرکت کنند. بالطبع ما هم در عملیات بیت‌المقدس به همراه کادر و مربیان آموزشی منطقه سه راهی شدیم.

 

دفاع پرس: دوستانی که با شما بودند را نام ببرید؟

 

حیدری: دوستانی که به اتفاق راهی منطقه شدیم، شهید ابوعمار مسئول آموزشی منطقه 3 گیلان و مازندران، شهید میثم محمدبیگلو مسئول آموزشی منطقه 3، کمیل مصطفی‌پور، سردار میرصالحی، فرید معصومی، ذکریا شاهدی اهل لنگرود و تعداد دیگری از دوستان که به اتفاق هم ابتدا به خوزستان رفتیم.

 

دفاع پرس: آیا عراقی‌ها و رزمنده‌های ما در خط مقدم مستقر بودند؟

 

حیدری: بله حوالی پل، عراقی‌ها و رزمنده‌های ما در دو طرف رودخانه مستقر بودند، آن طرف رودخانه داخل شهر، اما در منطقه کوت شیخ، حاشیه رودخانه کارون و خرمشهر و آبادان بودند که ما کاملاً آن‌ها را می دیدیم بهمن‌شیر رزمنده‌های ما مستقر بودند و منطقه طوری بود که فاصله‌ها خیلی نزدیک بود. یعنی عرض50 رودخانه، سنگرهای سرپوشیده با استتار کامل دیده می‌شد که نگهبانی می دادند. اگر هم مورد رویت واقع می شدند عراقی‌ها آن ها را می‌زدند. یعنی با کلاش تقریباً رفت و آمدها خیلی محدود بود که آن‌ها حتی با خودرو از پشت ساختمان راحت می‌توانستند بزنند، چون فاصله خیلی نزدیک بود موجب سر و صدا می شد که بخواهند با سلاح‌های منحنی و خمپاره این منطقه را مورد هجمه قرار دهند. در بازدید اولیه که ما از منطقه داشتیم، نمی دانستیم این منطقه می‌خواهد عملیات بشود. بعد از آن ما راهی غرب کشور شدیم تا یک بازدید هم از مریوان ومناطق مختلف غرب داشته باشیم. البته ما به دو دلیل به منطقه می‌رفتیم، یکی این که سرکشی ازآموزشیاران قبلی داشته باشیم که یک تجدید روحیه و خاطره با این عزیزان باشد و دوم این که ما هم خودمان یک تجربه واطلاعات جدیدی را به دست بیاوریم. وقتی غرب کشور بودیم به ما خبر دادند قرار است در منطقه جنوب عملیات وسیعی صورت بگیرد، که همان جا منطقه را ترک کردیم و سریعاً خودمان را به جنوب رساندیم. آن زمان قرارگاه فرماندهی جنوب، قرارگاه کربلا بود که شب اول عملیات ما در قرارگاه بودیم. یگان یاشب شناسایی کرده بودند نیروهایشان را توجیه کردند چون یگان‌هایی را که قبلا ًجایی معرفی نشده بودند عملیات هم نمی‌توانستند انجام دهند.

 

ما به اتفاق کادر آموزشی در قرارگاه کربلا بودیم ولی در همین اثنا شهید بیگلو و شهید ابوعمار درتیپ 37 نور خوزستان در منطقه سوسنگرد و کرخه داخل یگان رفتند، چون به لحاظ آشنایی که با فرماندهی و تشکیلات این تیپ داشتند، توانستند در این تیپ حضور پیدا کنند که در همان مرحله اول عملیات در تیپ 37 نور شهید بیگلو زخمی شد البته خیلی عمیق نبود و بعد از چند مدت بهبودی یافت.

 

دفاع پرس: قرارگاه کربلا در کجا مستقر بود؟

 

حیدری: در منطقه‌ای مابین اهواز و خوزستان به نام انرژی اتمی در منطقه دارخوین مستقر بودیم که هرکس ازمناطق مختلف اعزام می‌شد به قرارگاه کربلا می‌آمد.

 

دفاع پرس:سرداران بنامی آن جا مستقر بودند؟

 

حیدری: فرماندهی کل قرارگاه با فرمانده کل قوا بود. فرماندهانی که آن جا حضور داشتند سردار صفوی، سردار محسن رضایی و امیرشهید صیاد شیرازی بودند. آن جا فرماندهی مشترکی بین ارتش و سپاه بود که به عنوان قرارگاه مشترک کربلا محسوب می‌شد.

 

دفاع پرس: از حال و هوای قرارگاه و اعزام نیرو به خط مقدم برایمان توضیح دهید.

 

حیدری: معمولا حالت‌های معنوی که شب عملیات حکم‌فرما می‌شد یک شکل و شرایط خاصی بین بسیجی‌ها و سپاهی‌ها به وجود می‌آورد، البته در یگان‌ها ملموس‌تر بود، به قولی رزمنده‌ها به دم تیغ می‌رفتند. هرچه دارند پشت سرشان می‌گذارند و می‌روند، فقط خودشان و خدایشان است. آن صفا و صمیمیت و شناختی که در رزمنده‌هاست حالت خاصی دارد که ما کم و بیش در عملیات‌های قبل تجربه‌اش کرده بودیم. درعملیات فتح‌المبین پیروزی بزرگی به دست آوردیم. اما عملیات بیت‌المقدس منطقه وسیعی را در برمی گیرد. بحث خود خرمشهر است، بحث اهواز و سوسنگرد و بستان است که تقریبا در محاصره دشمن هستند، عراق هم مدتی در آن جا جولان می‌داد. در شب عملیات یک بحث اخلاق و صفاست، یک بحث دیگر هم دلهره و ترسی است که در دل فرماندهان است.

 

رزمندگانی که به عملیات می‌روند خودشان را به خدا واگذار می‌کنند، پا در این راه می‌گذارند ولی برای فرماندهان بحث تلفات نیرو، الحاق نشدن نیروها به یکدیگر و تجهیزات بود چون تجهیزات به مقدار کم در اختیار سپاه قرار داشت. ما متکی به خدا، دعای امام و مردم مسلمان و خانواده‌های رزمندگان بودیم، اما دشمن ما تا بن دندان مسلح بود از سلاح‌های سبک و سنگین ومجهز بودن با پشتوانه‌ای که از غرب می‌شد. البته آن زمان ارتش از لحاظ امکانات و تجهیزات وضعیت بهتری داشت. اوایل جنگ که بنی‌صدر بود وضعیت سپاه از لحاظ لجستیکی خیلی بد بود. عملیات فتح‌المبین بعد هم در عملیات بیت‌المقدس وضع بهتر شد و قرارگاه مشترک سپاه و ارتش به وجود آمد، تقریباً شرایط خوف و رجایی بر قرارگاه حاکم بود. آیت‌الله مشکینی در مرحله اول عملیات به خوزستان آمد یک دعای توسلی را برای بچه‌ها خواند و شرایط معنوی در قرارگاه حاکم شد.

 

عملیات عبور از رودخانه کارون بود که توسط پل‌های پی ام پی ارتش انجام شد که نهایتا مرحله اول تقریبا در ساعت‌های اولیه صبح اجرا شد، یک یک یگان‌ها اعلام کردند ما به هدفمان رسیدیم. مرحله اول عملیات را تا جاده اهوازـ خرمشهر دیده بودند و عمده یگان‌ها به هدفشان رسیده بودند، عراق در آن منطقه یک خطوط پدافندی اولیه داشت که سریع شکسته شد. البته اوایل جنگ عراق آن تجهیزات وامکانات پیش گیرنده را کمتر داشت، در بعضی از مناطق به خصوص خرمشهر یا در سایت‌های سه و چهار رادار فتح المبین بود که بعضی جاها موانع ایجاد کرده بود، البته خود خرمشهر هم موانع مستحکم و محکمی داشت. چون نقشه‌ای که عراق داشت اهداف دراز مدتش خوزستان بود. اگر ایران نشد خوزستان باشد، به هر حال عراق استحکامات زیادی در خرمشهر داشت ولی در مرحله اول، استحکامات آن چنانی نداشت، البته نیروهای زیادی در منطقه داشت چون می‌خواست حضور مداوم داشته باشد اما نیروهایش، نیروهای خطی نبودند، یعنی پاسگاهی نبودند که بتوانند مقاومت داشته باشند و بچه‌ها مرحله اول به جاده اهوازخرمشهر رسیدند.

 

دفاع پرس: آیا عراقی‌ها از شروع عملیات آگاهی داشتند یا حس غافلگیری بود؟

 

حیدری: عملیات ما با غافلگیری انجام شد. عملیات ما هم از جاده اهواز و آبادان صورت گرفته بود. عراق هم انتظار نداشت که ما از دارخوین و کارون عبور کنیم. حتی شب‌های قبل ارتش پل‌های پی ام پی به حاشیه کارون انداخت اما در آب به عنوان پل وصل نکردند، فقط به عنوان تعدادی پل نگه داشتند. به حساب، درجایی گذاشتند که در دید دشمن نبود. عراقی‌ها آگاه نبودند که این‌ها را در طول رودخانه نگه داشتند وطرف ما که وصل بود را به طرف دیگر وصل کردند و نهایتا از آن عبور کردند. شب عملیات پل را کشیدند، این‌ها نشان دهنده این است که عراق از این عملیات آگاه نبود. عمده نیروهایش را هم در جبهه شمالی مثل سوسنگرد، بستان، هویزه، نورد اهواز و حمیدیه نگه داشت، آن جا هم شب اول عملیات که عمدتا آن جا درگیری شدید بود به مشکل برخورد کرد.

 

در خرمشهر، یکی از اهداف عبور از رود کارون بود که عراق پیشروی آن‌چنانی نداشت ولی درحمیدیه، هویزه، سوسنگرد و منطقه نورد درگیری شدید و تن به تن بود. عراق هم فکر می‌کرد که ما ازجبهه شمالی عبور می‌کنیم و از رودخانه عبور نمی کنیم. دلیلش این بود که تجهیزاتمان، تجهیزات عبوراز رودخانه نبود.

 

سپاه هم متکی به اسلحه ژ 3، کلاشینکف و گرینف بود که تیربار گرینف را ازعراقی‌ها به غنیمت گرفته بودند. آن زمان سلاح سازمانی ما این ها بود. سلاح سنگین ما یک تعداد تفنگ 106 بود. خمپاره به حد محدود داشتیم، موشک‌انداز و موشک‌های هدایت شونده نداشتیم. آر پی جی سلاح ضد تانک ما بود هرچند که بر بعضی از تانک‌هایشان تأثیر داشت، بر بعضی هم تأثیر نداشت. یک سری تجهیزات انفرادی بود که دست رزمنده‌های سپاه بود. البته ارتش هم در کنار سپاه بود که تعداد کمی تانک در عملیات بیت‌المقدس و فتح‌المبین در مسیر نادعلی و ورودی دشت عباس استفاده می کردند. توپخانه‌اش هم حضور داشت که از نیروهایش پشتیبانی می‌کرد، ولی عمق عملیات طوری بود که توپ دیگر به بچه‌ها نمی‌رسید چون بچه‌ها دیگر از جاده اهواز و آبادان که در60 کیلومتری جاده اهوازـ خرمشهر و حاشیه کارون قرار داشت عبور کرده بودند و به فاصله 40 کیلومتری رسیده بودند. چون در فواصل مختلفی بودند برد توپ‌ها به آن‌ها نمی‌رسید. ارتش هم در مراحل اولیه، توپ‌های عمده‌ای نداشت که بعد در روزهای عملیات هوا نیروز و نیروی هوایی را به صورت محدود وارد عمل کرد که تاکتیک مخصوصی را استفاده کردند. به هر حال تجهیزاتی را که ما در مرحله اول عملیات بیت‌المقدس داشتیم مرحله به مرحله پیشرفت کرد، چون تعداد زیادی نفربر و تانک به غنیمت گرفتیم که با همین غنیمتی‌ها یگان‌های زرهی را پایه‌گذاری کردیم.

 

دفاع پرس: حضورتان در منطقه به عنوان نیاز بود یا مأموریت داشتید؟

 

حیدری: ما آن زمان به یاد نداریم رزمنده یا بسیجی‌ای علاقه‌ای به جبهه نداشته باشد. به هر حال پیش می‌آمد که همکارهای مربی ما همان اوایل جنگ با قرعه‌کشی یا اشَکال مختلف بچه‌ها را انتخاب می‌کردند و به جبهه می‌فرستادند. همه داوطلب بودند، کسی نبود جا بزند. فرماندهان در انتخابشان مردد بودند که همین روال تا پایان جنگ ادامه داشت. آن هم به دو دلیل نیاز داشتیم که در جنگ حضور داشته باشیم، یکی احساس دینی که نسبت به دین، مذهب و مملکتمان می‌کردیم تا حداقل قدمی در راه امام، خط امام و انقلاب اسلامی بردایم، دوم این که بحث مربی آموزشی بودن این احساس تعهد را در دوستان ایجاد می‌کرد که بروند و اطلاعات جدیدی را کسب کنند، نیروهای آموزشی جدیدی که می‌آیند این اطلاعات را به آن‌ها بدهند تا بتوانند بهتر درعملیات‌ها از آن‌ها استفاده کنند. یعنی دلمان می‌خواست در عملیات‌ها حضور داشته باشیم. البته فرضی پیش آمد که در بعضی از عملیات‌ها باشیم. وقتی قرار شد در عملیات رمضان، لشکر 25 کربلا را گیلان و مازندران تحویل بگیرند، ما جزو اولین نفراتی بودیم که با تعدادی از دوستانمان یک دوره یک ماهه یا 45 روزه در جبهه ماندیم که حتی حقوق ما را قطع کردند، به قولی با تهدید و تطمیع و با اشکال مختلف می‌خواستند نیروها برگردند که برنگشتند. حالا همان جا سعی شد و آن مأموریت آموزش و انتقال تجربه را به اشکال دیگر ارائه می‌دادند. وقتی لشکر 25 کربلا تشکیل شد، مربیان آموزش، آن‌هایی بودند که در پادگان آموزشی منطقه سه گیلان و مازندران حضور داشتند که در مرکز آموزشی لشکر به نوبت می‌آمدند و آن جا کار آموزشی را انجام می‌دادند. هر وقت که عملیات می‌شد در عملیات‌ها شرکت می‌کردند و در داخل گردان‌ها وگروهان‌های زرهی به عنوان رزمنده متخصص وارد می‌شدند. به هر حال سعی می‌کردند هر دو تا مأموریت را انجام دهند. بحث آسیب بود که تعهد و مسئولیت را ایجاد می‌کرد تا بالای سر بچه‌ها باشند، چون نمی‌خواستند پادگان آموزشی برای اعزام نیرو به جبهه ضربه ببیند. به هر حال خود این دوستان مثل بقیه رزمندگان بودند، زمانی که عملیات می‌شد وصیتنامه می‌نوشتند و مشتاق شهادت بوند . شهادت لیاقت می‌خواست.

 

دفاع پرس: دشمن چه موانعی را در خرمشهر گذاشته بود؟

 

حیدری: عراق خرمشهر را به عنوان دژ محکمی می‌خواست نگه دارد. اگر هم امکان داشت از اروند یک پل ارتباطی احداث می‌کرد که بتواند عقبه خرمشهر را محکم‌تر کند. البته عراق فکر نمی‌کرد با آن همه استحکاماتی که در خرمشهر ایجاد کرده بودند از اشغالشان آزاد شود، آن جزء محالات بود. در خرمشهر چند لایه خاکریزهای حاشیه‌ای زده بودند بعد موانع مختلف از سیم خاردار، تیرآهن و نبشی در اطراف خرمشهر ایجاد کرده بودند. یک طرفش هم رودخانه بهمن‌شیر و اروند بود که آب بود و امکان عبور نداشت. امکان عبور هم اگر بود حاشیه رودخانه سنگر درست کرده بودند که با تیربار همدیگر را پوشش می‌دادند، کسی نمی‌توانست از آن جا عبور کند، به عنوان مثال اگر پشه‌ای عبور می‌کرد در دیدشان بود.

 

از سمت دیگر شمال خرمشهر بود که خاکریزهای مختلف زده بود. فواصل خاکریز را با تیرآهن، نبشی و میلگرد پر کرده بود. هر چیزی را که به خرمشهر آورده بود، مثل سیم خاردار یا حتی خودروهایی که آن جا بود را به شکل عمود گذاشته بود تا جلوی هوابرد و نیروهای چترباز ما را بگیرد. در زمین هم سنگرهای متعددی داشت، تیربار و نگهبان بود. ما هم از آن جا (شمال) به داخل خرمشهر نرفتیم و از سمت غرب آمدیم تو گمرگ و پل نو، به موازات اروند دور زدیم و به سمت شرق آمدیم، آن جا هم رخنه کردند اما موانع آن طرف کم‌تر بود. عراق هم هیچ وقت فکر نمی‌کرد که ما از آن طرف حمله کنیم تصور آنها این بود از سمت آبادان و از شمال خرمشهر به سمت اروند و جاده اهوازـ خرمشهر بیایم. رزمنده‌ها آمدنداز جاده عبور کردند از شرق به غرب حرکت کردند و به حاشیه جنوب خرمشهرآمدند و عقبه تدارکاتی عراق را بستند.

 

عمده یگان‌هایی که آن زمان بودند 25 کربلا، 27 حضرت رسول (ص)، 114 امام حسین (ع) و 8 نجف اشرف بودند که این‌ها وارد خرمشهرشدند. ابتدا خطوط اولیه را باز کردند که یگان‌ها به داخل خرمشهر سرازیر شدند و حتی نیروها به داخل خرمشهر آمدند. عراق تاب مقاومت نداشت، یعنی دیگر مقاومت نکردند و تسلیم نیروهای اسلام شدند.

 

درست است نیروهای ما دیگر در مراحل مختلف خسته شده بودند اما روحیه و انگیزه زیادی برای آزادسازی خرمشهر داشتند. قبل از آن پیامی را که حضرت امام (ره) داده بودند، خیلی از فرماندهان جا زده بودند و می‌گفتند ما دیگر توانایی حمله را نداریم، واقعیت هم همین بود. سلاح و تجهیزاتی وجود داشت و از لحاظ نیروی انسانی هم خیلی از نیروها مجروح یا شهید شده بودند، نیروی سالم وجود نداشت. فاصله عملیات بیت‌المقدس تا فتح‌المبین فاصله کوتاهی بود. رزمندگانی که آمده بودند یک استراحت معمولی هم نداشتند، فاصله خیلی کوتاه بود. نیروها ازلحاظ جسمی خسته شده بودند و آن چیزی که روحیه‌شان را شارژ می‌کرد پیروزی بزرگی بود که درعملیات فتح‌المبین داشتند.

 

در مراحل مختلف این پیروزی‌ها فرماندهان هم از موقعیت‌های به دست آمده خوب استفاده می‌کردند، ولی رزمنده‌ها امیدوار بودند و انگیزه ادامه کار را داشتند، انگیزه معنوی هم در حین عملیات به دست می‌آمد و روحیه ما را شارژ می‌کرد. داخل خرمشهر درگیری آن‌چنانی نداشتیم، فقط در دروازه‌های شهر جنگ و درگیری داشتیم. وقتی داخل شهر شدیم هرکس با دست خالی هم می‌دوید. با هجومی که آورده بودند انگیزه داشتند که به سمت مسجد جامع بروند.

 

دفاع پرس: از سوم خرداد بگویید. از آن حال و هوایی که رزمنده‌ها داشتند.

 

حیدری: سوم خرداد که بچه‌ها به خرمشهر رسیدند، اول صبح پیروزی رزمندگان مااعلام شد. البته روز قبل پیروزی قطعی حاصل شده بود و همه دیگر مطمئن بودند. درست است که ما در جبهه بودیم اما مارش رادیو یک خاطره دیگری بود. خیلی از عملیات‌ها روز قبلش اعلام می‌شد اما وقتی مارش می‌زدند چیز دیگری بود. یعنی سرو صدای مارش و صدای گوینده رادیو چیز دیگری بود. گاهی اوقات پیش می‌آمد دشمن یک دشت وسیعی را می‌گرفت و تأثیر آن چنانی نداشت، اما اگر یک روستایی را می‌گرفت با این که هیچ‌کس آن جا نبود تأثیر روانی زیادی داشت. ما وقتی به داخل خرمشهر رفتیم خرابه‌ای بیش نبود. فتح خرمشهر علاوه بر آن تأثیر روانی که روی رزمنده‌ها داشت، روی هر ایرانی هم تأثیر داشت که خیلی مهم بود.

 

عراقی‌ها که داخل شهر بودند یک‌سری از اماکن را زده بودند اما بعدا که بلدوزر آورده بودند همه را خراب کردند خیلی از جاها را با خاک یکسان کرده بودند، میدان درست کرده بودند، باند درست کرده بودند که هلی‌کوپترهایشان بنشیند. تانک‌هایشان در شهر جولان می‌دادند.

 

قبل از انقلاب خرمشهر را ندیده بودم اما از دوستان خرمشهری شنیدم که می‌گفتند خرمشهر شهر قشنگی بود. وقتی ما خرمشهر را دیدیم خرابه‌ای بیش نبود، چیزی از آن نمانده بود اما همان اسم شه، نماد شهر، خاک شهری که توی آن رفتیم یک غروری به ما دست داد که حالت خاصی هم داشتیم.

 

فتح خرمشهر نقطه اوج دفاع معنوی ما بود. در خیلی از عملیات‌ها پیروزی بزرگ‌تری داشتیم، مثل عملیات والفجر 8 که در فاو بود و شرایط خاص خودش را داشت. خیلی از شهرهای دشمن را گرفته بودیم و به نقاط استراتژیک دشمن دست یافتیم. ولی اوج معنویت فتح خرمشهر چیز دیگری بود.

انتهای پیام/ دفاع پرس

افزودن دیدگاه جدید

درباره متن فرمت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس وب و ایمیل به صورت اتوماتیک لینک میشود .
سوال امنیتی
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.